آن سوی با تو بودن
عاشق،عاشقترینمیخوام از ثانیه ها گذرکنم واست ازدقیقه ها پل بزنم برم رو سقف قشنگ آسمون واسه تو ،خونه رو ابرا بسازم
میخوام از هجوم غمها نخونم میخوام ازدرد جداییها نگم میخوام ازفقط خود خودت بگم من مجنون از توئه لیلی بگم
ای خدا یه عالم ، باهات حرف دارم که دوسش دارم ، بده به من میخوام این شعرو برای اون بگم خودمو با جازه ، فداش کنم
تویی که اون بالایی ، آهای خدا منم این پایین ، فقط کن یه نگاه ای خداعاشقم ، عاشقترین اونیکه میخوام بده به من ، همین نظرات شما عزیزان: جمعه 16 دی 1390برچسب:, :: 23:14 :: نويسنده : وحید،گلی
درباره وبلاگ ![]() دوست عزیزم سلام قدمهات سبز و گل آذین. زیر آسمون آبی خدا و توی دشت پهن و زیبای زندگیمون خیلی از آدما هستن که عاشقن و عاشقانه زندگی میکنن دل وروحشون لبریز از مهره و مملو از محبتن اما...اما این آدما همیشه نمیتونن رازو نیازاشون و درد دلهاشون رو به کسی بگن همیشه سنگ صبوری نیست. من و وحید عزیزم نویسنده های این وبلاگیم که سنگ صبور و همدمی واسه گفتن حرفامون نداریم و بخاطر همین تصمیم به درست کردن این دنیای کوچیک گرفتیم تا درد دلها و راز و نیازای عاشقونه مونو توش بگیم. دوست من به دنیای کوچیک اما پر محبت و بی آلایش ما خوش اومدین. قدماتون رو چشمامون. دوستدارتون : وحید و گلی آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |